جلیلی؛ صاحب تفکر ایدئولوژیک یا تئوریسین پیشرفت؟
مروری بر محتوای رساله دکتری جلیلی؛ سعید چه می گوید؟
شکی نیست که اگر ملت و دولت یک نهاد باشند، دیگر دولتی وجود نخواهد داشت. آیا این اندیشه شبیه اندیشه تندروهای صدر اسلام نیست که «نهاد دولت» را امری مغایر شریعت و «حُکم» خدا می دانستند و اعتقاد به «تعطیلی» نهاد حکومت به عنوان ساز و کاری که حل مسائل جاری انسان را بر عهده دارد، داشتند؟
مخالفان سعید جلیلی، نامزد اصلی جریان اصولگرا در انتخابات ریاست جمهوری 1403، معتقدند جلیلی سیاستمداری ایدئولوژیک است و با باورهای صرفا نظری خود نمی تواند مسائل عینی و روزمره کشور را حل کند. موافقان او معتقدند این انتقاد سنجیده و درست نیست. آنها معتقدند هیچ نشانی از باورهای ایدئولوژیک جلیلی در تبلیغات و سخنرانی های جلیلی وجود ندارد.
ظاهر سخنرانی ها و تبلیغات جلیلی رای موافقان او را تایید می کند. جلیلی در سخنرانی ها و تبلیغاتش هیچ ارجاعی به مسائل ایدئولوژیک و اعتقادی ندارد. او بر «فرصت»، «پیشرفت» و توسعه تاکید دارد و از احیاء کارخانه ها، افزایش صادرات و جهش تولید سخن می گوید. با این حال، اگر عمق مباحث نظری او را دنبال کنیم می توانیم به تفکرات ایدئولوژیک او پی ببریم. به نظر می رسد جلیلی همچنان به ایده های ایدئولوژیک خود باور دارد و صرفا جهت جذب رای، لحن تبلیغات خود را تغییر داده است. او می داند که ساختار فکری جامعه ایران در سال 1403 متفاوت از دهه 60 است و ایرانی ها دیگر اعتنایی به سیاست های ایدئولوژیکی که با مفاهیمی چون «سعادت»، «کمال انسانی»، «جامعه توحیدی» و ... پوشانده می شوند، ندارند. به همین دلیل، جلیلی ترجیح داده لحن و شعارهای خود را تغییر دهد.
او در سال 92 با لحن و بیانی به مراتب شعاری تر و ایدئولوژیک تر وارد انتخابات شد اما نتوانست موفقیتی به دست آورد، به همین دلیل، در سال 1403 ورژن جدیدی از خود به معرض نمایش گذاشت تا بتواند سبد رای خود را بزرگتر کند.
اندیشه سیاسی سعید جلیلی در رساله دکتری اش
بررسی آثار فکری (مقالات، رساله و سخنرانی ها) سعید جلیلی نشان می دهد که در کنه باورهای سیاسی او، باورهای ایدئولوژیک قرار دارند. سعید جلیلی پایان نامه دکتری خود را با عنوان «بنیاد اندیشه سیاسی اسلام در قرآن» در سال 1381 در دانشگاه امام صادق (ع) به ثبت رساند و با نمره 91 (از 100) و درجه «خیلی خوب» از آن دفاع کرد. سعید جلیلی در این رساله باور اصلی سیاسی خود را پرورش می دهد. او در این رساله تاکید دارد که هدف سیاست نه صرفا اداره امور انسانی بلکه تطابق امور انسانی و طبیعت ذیل تبعیت از فرامین وحیانی خداوند است.
در چکیده ابتدایی این رساله، این رای و نظر بدین صورت تبیین می شود: «نگاهی به پایه های اندیشه سیاسی اسلام نشان می دهد محوری مشترک مباحث آن را به یکدیگر مرتبط می سازد؛ این محور مشترک مؤثر دانستن مبدأ ربوبی در تمام مناسبات هستی است که حلقه های وصل این پایه ها به محور مبدأ ربوبی، دو عنصر «ایمان و عمل صالح» می باشد و این دو عنصر نیز مبتنی بر اراده و اختیار انسان می باشند.
بر این چهار پایه و محور و حلقه های وصل است که سقف اندیشه سیاسی درباره مباحث جامعه و دولت معنی پیدا می نماید و چرایی تجویزهایی که در این باره صورت می گیرد، روشن می شود. دولت و جامعه دو بستر مهم برای تحقق یک اندیشه در عمل می باشند.
آنچه مبنای عمل است باید معطوف به هدایت الهی باشد. بر این مبنا، پذیرش انسان و اراده او برای قبول حکم خدا شرط لازم برای تحقق دولت و جامعه مورد نظر اندیشه سیاسی اسلام خواهد بود. پذیرش حکم خدا صرفاً به معنی پذیرش افرادی به عنوان عهده داران حکم از جانب خداوند نمی باشد بلکه همراه آن، پذیرش ساری و جاری شدن حکم خدا در تمام مناسبات فردی و اجتماعی نیز می باشد و پذیرش این مبانی نظری همراه با پذیرش چارچوب رفتاری نیز می باشد. به علاوه اینکه با توجه به سنن و قوانینی که بر هستی جاری است؛ بر رفتار و عمل، آثاری مترتب خواهد بود که این آثار متناسب با آن رفتار است. بر اعمال سوء ، آثار سوء و بر ایمان و عمل صالح که حکم خداست، حیات طیبه مترتب خواهد بود.»
سعید جلیلی در ادامه چنین می نویسد: «قرآن تأکید دارد آنچه مبنای عمل از سوی خداوند تعیین شده است چون از مبدأ ربوبی و آفریدگار اسنان وضع شده است منطبق با فطرت، استعداد و ظرفیت و توانایی انسان هاست. از این رو این قوانین سازگارترین قوانین با ساختار و شاکله انسانی است.»
جلیلی در رساله دکتری خود تاکید دارد که سیاست نه مبتنی بر «قرارداد» و «وضع» بلکه مبتنی بر نوعی «تکوین» و «قاعده الهی» است. او غایت سیاست را «حیات طیبه» می داند و تاکید دارد که به علت مطابقت طبیعت و انسان و منشاء گرفتن آن دو از خداوند، سیاست و طبیعت و الهیات یک هدف را دنبال می کنند و سیاست بخشی از حرکت الهی جهان است و علمی جدا از الهیات نیست.
انحلال دولت
فارغ از مناقشات مربوط به بحث فوق، آنچه مهم و قابل اعتناء است نتیجه ای است که سعید جلیلی از این باور بنیادی می گیرد. او در مقالات و سخنرانی های بعدی خود باورهای جدیدی به نظرات رساله دکتری اش می افزاید. او تاکید دارد که میان سعادت فردی و اجتماعی نوعی همپوشانی وجود دارد و به همین دلیل، میان «ملت» و «دولت» نیز نوعی مطابقت وجود دارد که احتمالا این باور نیز ناشی از مطابقت «طبیعت» و «سیاست» و «الهیات» است که در رساله دکتری اش به آن اشاره می کند.
او این باور اخیر یعنی همپوشانی «ملت» و «دولت» را در یکی از سخنرانی هاش بدین صورت شرح می دهد: «اگر صحبت میشود از حرمت و کرامت و برخی ملاحظات درباره حقوق انسان، یک امتیاز اندیشه اسلام نسبت به سایر اندیشهها این است که یک مقولهای را تعریف میکند که طبق آن، تک تک آحاد انسانها و آحاد یک جامعه برایشان یک مسئولیت و یک کارویژه مطرح می شود. آن کار ویژه چیست؟ این است که اگر انسان حرمت و حقوق و کرامت دارد، اگر می گوییم انسان و جامعه می خواهد به سمت یک حرکت متعالی سیر کند، تک تک آحاد جامعه وظیفه دارند در این زمینه ایفای نقش کنند.
یکی از امتیازات و تمایزات اندیشه اسلام این است که خیلی از کارویژههایی که برای دولت برشمرده میشود؛ کارویژه مشترک است و فقط وظیفه دولت نیست.
کارویژه مشترک است یعنی چه؟ یعنی مثلاً در مورد همین دفاع که یک کارویژه مورد اجماع است که همه میگویند دولتها وظیفهشان دفاع از یک قلمرو است، دیگر این دفاع از قلمرو فقط وظیفه دولت نیست بلکه تک تک آحاد این جامعه هم در این زمینه وظیفه دارند. ما همین را در دفاع مقدس به خوبی مشاهده کردیم و اکتفا نکردیم که این وظیفه دولت و نیروهای مسلح است؛ بلکه در کنار آن آحاد جامعه هم در این زمینه برای خود نقش تعریف کردند و مسئولیت قائل بودند. از آن کسی که میرفت در جبهه و در قالب رزمنده ایفای نقش میکرد تا یک پدر و مادر سالخوردهای که در یک روستا با کارهای پشتیبانی جنگ برای خودشان ماموریت تعریف میکردند.»
جلیلی در یکی از سخنرانی هایش در دانشگاه کرمان، این عقیده را پرورش می دهد و تاکید دارد که بر مبنای ربوبیت خدا، همه انسان ها به یک اندازه در دولت شریکند و اگر فردی سطح بالاتری از دیگری داشته و نقش بیشتری در دولت داشته باشد، «قارون» است.
اما نتیجه این تفکر چیست؟ غیرعملی بودن این تفکر به اندازه غیرعملی بودن تفکر «جامعه بی طبقه توحیدی» است که بنی صدر در ابتدای انقلاب اسلامی مطرح می کرد و آن را پرورش می داد. چگونه می توان ملت و دولت را یکی کرد؟ آیا ممکن است همه افراد جامعه به یک اندازه در اداره امور دولتی دخالت داشته باشند؟ آیا مردم جهت سهولت کارشان نیست که افرادی را به عنوان نماینده خود در جایگاه و مقام دولت می نشانند؟ آیا یکسانی و همپوشانی دولت و ملت به حذف و انحلال دولت نمی انجامد؟ شکی نیست که اگر ملت و دولت یک نهاد باشند، دیگر دولتی وجود نخواهد داشت. آیا این اندیشه شبیه اندیشه تندروهای صدر اسلام نیست که «نهاد دولت» را امری مغایر شریعت و «حُکم» خدا می دانستند و اعتقاد به «تعطیلی» نهاد حکومت به عنوان ساز و کاری که حل مسائل جاری انسان را بر عهده دارد، داشتند؟
به نظر می رسد این تفکر بنیادین سعید جلیلی در پشت تفکرات دیپلماتیک و سیاسی او قرار دارد و سیاست عملی او را به سمت و سویی که خود می خواهد می کشاند. این دقیقا همان تفکر ایدئولوژیکی است که مورد پسند منتقدان جلیلی قرار نگرفته و به آن انتقاد می کنند.
نظر شما