این روزها بحث درباره علی دایی شدت گرفته است

این روزها دوباره برخی به جان علی دایی افتاده‌اند که چرا غم بندرعباس را به ایران تعمیم داده.

در واقع کسی را شماتت می‌کنند که رگ گردنش برای ایران و ایرانی بیشتر از خیلی‌ها باد می‌کند و احتمالا خودشان هم نمی‌دانند که چقدر راه را اشتباه رفته‌اند، البته علی دایی هم هیچ‌وقت تلاشی نکرده تا پاسخ به این قسم از اظهارات بی‌پایه و اساس را بدهد؛ ایرانیت او در همان کنفرانس خبری مشهورش که می‌گفت: "آذربایجان مال ایرانه." یا آن مصاحبه غیورمندانه با خبرنگار عرب در امارات به خوبی مشهود بود. کسی که دایی را متهم به وطن‌فروشی می‌کند احتمالا معنی وطن را نمی‌داند که اگر می‌دانست با اویی که دل در گروی این آب و خاک دارد اینگونه سخن نمی‌گفت.

 

هزار سال «دایی» نمی‌شوید

رسول بهروش، روزنامه‌نگار درباره حملات معنادار برخی به علی دایی در این روزها می‌نویسد: دوباره این روزها جماعتی با سرمشق‌های مشابه به جان علی دایی افتاده‌اند و تازیانه‌اش می‌زنند. چرا؟ چون شهریار در توصیف اندوه بزرگ کشور نوشت: «بندرعباس، حکایت این روزهای ایران ماست.» حنجره‌ها و قلم‌ها به چرخش در آمده‌اند و همه از روی دست هم، دایی را به وطن‌فروشی متهم می‌کنند. بله خب؛ عیب او این است که نمی‌داند عمر دست خداست.

کاش می‌دانستیم کدام آدم حلال‌خور و باشرفی می‌تواند خون دماغ شدن یک نفر در غرب را با شوق و ذوق سر تیتر اخبار کند و از آن حماسه و دستاورد بسازد، اما در مقابل سوختن و دود شدن این همه هموطن مظلوم، فاز تقدیر پذیری بردارد؟ آتش‌سوزی جنگل‌های کالیفرنیا که تلویزیون ایران دو هفته با تمام لحظه به لحظه آن را پوشش می‌داد. مصیبت بندرعباس علامت چیست؟ زیرساخت‌های فرسوده، سوانح سریالی معدن‌ها و این همه تصادف جانسوز رانندگی چطور؟ راستی پاسخ‌تان چیست؟

1751462_931

 

وسط این حملات، یکی از همین حضرات هم توییت زده بود: «بیایید تلاش کنیم مثل علی دایی نباشیم.» نترس شازده، تو و امثال تو هزار سال دیگر شبیه دایی نخواهید شد. آدمی بعضی چیزها را از پر قنداق دارد؛ مثل شرف و شهامت، آزادگی و استغنا. شبیه هر آدم دیگری، با علی دایی هم روزگار پرفراز و فرودی داشتیم؛ گاهی عاشقش بودیم، گاهی هم لج‌مان را در می‌آورد یا حتی حرص‌مان می‌داد. در تمام این سال‌ها اما یک چیز در مورد او قطعی بود، این که وطنش، ایران را از عمق جان دوست دارد؛ چه وقتی با سر و کله خونی و طحال پاره برای تیم ملی توپ می‌زد و چه وقتی در ورزشگاه تبریز صدای مردانه‌اش را روی سر مشتی جاهل نمک به حرام هوار کرد که: «همه بدانند، آذربایجان مال ایرانه.» آن رگ‌های بیرون زده گردن هنگام این فریادها را هیچ‌وقت درک نخواهید کرد. «ایران»، همه آن چیزی است که شما نمی‌فهمید.

کاش دست بردارید

سهراب نامجو درباره دایی نوشت: کاش این همه که به دایی و اظهارات میهن‌پرستانه‌اش می‌تاختید، ذره‌ای هم به خودتان هم نگاه میکردید، اینکه شما برای این آب و خاک چه کردید که حالا دایی را ضدقهرمان می‌کنید و خودتان رو سپیدروی عالم جلوه می‌دهید؟ کاش یکبار هم که شده با دقت به تک تک کلمات او گوش دهید تا ببینید اصلا حرف حسابش چیست؟ مگر شمایی که می‌زنیدش درد وطن ندارید؟ ایران مال شما نیست که دائما او را شماتت می‌کنید؟

33

یادمان هست که گفتید خدا به او قدی بلند داده تا گل‌های فراوان بزند، اگر خدا به دایی قد داده به شما چه داده که این همه گل‌واژه در فضا پخش می‌کنید؟ حتما ایران را در جهان با اسم شما می‌شناسند یا وقتی به یک کنسرت معمولی می‌روید، مردم برای عکس گرفتن با شما سر و دست می‌شکنند؟ نکند شما در بایرن مونیخ توپ می‌‌زدید و برای آذربایجان رگ گردن باد می‌کردید؟ کاش بس کنید و مدتی را در سکوت بگذرانید، غم بندرعباس به اندازه کافی سهمگین هست پس خواهشا مدتی نمک روی زخم این مردم نریزید، کاش کمی تعقل کنید، شاید رستگار شوید!

منبع: برترین ها
ارسال به دیگران :

نظر شما

تازه