در گفتگو با معاون سلامت سازمان بهزیستی بررسی شد
بازگشت تحریمها چه تاثیری روی روان مردم دارد؟
با فعال شدن مکانیسم ماشه و بازگشت تحریمها یک گزاره آزاردهنده از سوی مسئولان در رسانهها مدام تکرار میشود. اینکه «مکانیسم ماشه فقط تاثیر روانی دارد!» بدتر اینکه این جمله به باور آنها قرار است خیال ما را آسوده کند! تکرار این گزاره یعنی اهمیت چنین تصمیماتی از سوی غرب وقتی مهم است که تنها روی اقتصاد تاثیر داشته باشد و وضعیت روانی مردم خیلی اهمیت ندارد.
اما آنچه پرواضحتر از آن است که نیاز به آمار داشته باشد وضعیت روانی جامعه ایرانی است. تابآوری پایینی که تاثیراتش را میتوان در افزایش مصرف مواد مخدر و الکل و شتاب خشونتهای خانگی و نزاعهای خیابانی دید.
از حسن موسوی چلک رئیس انجمن مددکاری و معاون سلامت بهزیستی، پرسیدیم که تابآوری جامعه در چه وضعیتی بوده و مهم تر اینکه با توجه به اتفاقات این روزها چه انتظاری باید درباره این شاخص مهم اجتماعی داشته باشیم؟
مشروح این گفتگو :
پیش از رسیدن به جنگ دوازده روزه و حتی اتفاقات سیاسی بعد از آن سوالم این است که اساسا تابآوری جامعه ایرانی در چه وضعیتی بود؟ چون به نظر میرسد که پیش از این اتفاقات هم شاخصها نشان از این داشت که چندان وضعیت خوبی نداشتیم.
اگر روی آمار پروندههای قضایی یا جرایمی که اتفاق میافتد تامل کنیم یا حتی آمار خشونتهایی که مراجع قضایی از جمله پزشکی قانونی (چه خشونتهای اجتماعی، چه خشونتهای خانگی و بینفردی) نگاهی بیندازیم متوجه میشویم که شاخصهای سلامت روانی پیش از این هم در وضعیت خوبی نبوده است.
با توجه به این اتفاقات طبیعی است که انتظار خروجیهای این رفتارها را هم داشته باشیم. رفتارهایی که نشاندهنده عدم تابآوری اجتماعی است و از جمله مظاهر آن خشونتی است که ما به شکل آشکار و پنهان میبینیم. شاید آشکارترین مصداق آن نزاعهای رو به افزون خیابانی است.
رد این رفتار را میتوان در آسیبهای دیگر هم دید؟
معمولا بعد از هر بحران، گاهی حتی حین بحران، افراد برای اینکه مهارت لازم برای مدیریت این شرایط رو ندارند و نمیتوانند استرس خود را مدریت کنند به یک چیزهایی پناه میبرند، حالا این میتواند مواد مخدر یا مشروبات الکلی باشد. گاهی مواقع حتی آنقدر این فشار زیاد است که ممکن است حتی منجر به اقدام به خودکشی یا خودکشی یا حتی افکار خودکشی باشد. در طول جنگ دوازده روزه چون طول مدت جنگ کوتاه بود این رفتار کمی متفاوت بود. و البته که این جنگ عموما در بدنه مردمی اتفاق نیفتاد.
اگر عموم حملات به بدنه محیطهای مسکونی یا زیرساختهای حساس مثل آب و انرژی و غیره بود طبیعتا اثرات روانی آن بیشتر بود.
در همین زمان شما راهکاری هم برای مدیریت این فشار اتخاذ کردید؟
همان شش روز ابتدایی جنگ خطوط تلفنی ما شبانهروزی شد. پیش از این هم البته اورژانس اجتماعی (123) شبانه روزی بود که تلفنهای مشاوره هم شبانهروزی شد. تقریبا در بازه شش روز اول 15 تا 20 درصد تماسهای ما حول استرس و اضطراب ناشی از جنگ بود. حتی بعد از آن هم باز مردم این هراس را داشتند. چون طول مدت جنگ کوتاه بود میزان آسیبی که مردم دیدند کمتر بود. اما عوارض روانی عموما دیرتر خودش را نشان میدهد.
بعد از آن دوازده روز آیا میزان تماسها کاهش پیدا کرد؟ چون بعد از پایان جنگ هم همواره سایه تهدید روی سر مردم بود و حتی این موضوع در رابطه با بازگشت تحریمها و فعال شدن مکانیسم ماشه همواره تکرار میشد
ببینید ما زمانی می توانیم بگوییم تابآوری اجتماعی افزایش پیدا بکند که یک سری تمهیداتی اتخاذ کنیم. تا زمانی که تمهیدات را اتخاذ نکنیم این تاب آوری افزایش پیدا نمیکند. به عنوان مثال حتی حفظ اطلاعات محرمانه مردم در زیرساخت فن آوری میتواند منجر به افزایش این تابآوری شود.
وقتی اطلاعات شخصی ما هک میشود (همانطور که دیدیم این مورد در رابطه با یکی از بانکها افتاد) میتواند به لحاظ روانی به نوعی در چاله عدم امنیت بیفتیم. بخش دیگرش در حوزههای اقتصادی است، بخش دیگرش در حوزههای سیاسی است و البته که بخش مهمی از آن هم در حوزههای اجتماعی دیده میشود. در همه این موارد مردم باید این اطمینان را داشته باشند که تمهیدات لازم اتخاذ شده است. به عنوان مثال در این بحران ما باید برای داروی بیماران خاص تمهیداتی داشته باشیم، وقتی نداریم حتی وقتی بحرانی نباشد این تصور میتواند به سلامت روانی این بیماران آسیب وارد کند.
مصاحبه ویدئویی پیرامون این موضوع را از اینجا ببینید:
این خلاها در این بازه دوازده روزه به چشم آمده حالا برای آن تمهیداتی داریم؟
ما در دوران جنگ تدابیری اتخاذ کردیم و تجارب خوبی بود که به دست آوردیم. تقریبا پانصد هزار نفر شبانهروز در مراکز ما هستند. اگر نتوانیم آذوقه را تامین کنیم، اگر ژنراتور برق نباشد آنوقت بچهای که در شیرخوارگاه به دستگاه وصل است دچار مشکل میشود. بخش دیگر زیرساخت خدمات عمومی است.
ببینید ما یک مشکلی که در این جنگ داشتیم این بود که اسرائیل نشان داد که پایبند به هیچ کدام از معاهدات نیست. در حالی که اماکنی مثل بهزیستی طبق کنوانسیون ژنو اصلا نباید مورد حمله قرار بگیرد ولی ما میبینیم که بیمارستان ما مورد حمله قرار میگیرد. برای همین این مراکز آن امنیت لازم رو نداشتند.
این همان پدافند غیرعامل مگر نیست؟ چرا نباید تمهیداتی برای آن میدیدیم؟
بارها این نکته را گفتیم که ما با رویکرد پدافند عامل داریم پدافند غیرعامل را مدیریت میکنیم و این یکی از خطاهای استراتژیکی است که ما مرتکب شدیم.
همین تابآوری حالا با فعال شدن مکانیسم ماشه هم ادامه دارد. برای امنیتسازی روانی مردم در شرایط کنونی چه باید کرد؟
خب یکی از کارها این است که ما بتوانیم در حوزه تابآوری اقتصادی شرایطی را فراهم کنیم که مرم اگر قسطی دارند، اگر وامی دارند، اگر دیرکردی دارند، تمهیداتی اتخاذ بشود که مشمول جرائم نشوند و فرصت تنفسی برای آنها در نظر گرفته شود، یک امنیت سرمایهگذاری برای مردم پیشبینی شود. ببینید همه اینها کمک میکند که من به عنوان یک شهروند در شرایط بحران احساس نکنم که پشتم خالی است.
این احساس چقدر در شرایط کنونی واقعی است؟ به این معنا که فکر میکنید چند درصد مردم فکر میکنند که پشتشان خالی نیست؟
من فکر میکنم آن اقدامات اساسی که میبایست یا میتوانست این حس را افزایش بدهد انجام نگرفته است. با وجودی که اقدامات نظامی با آتشبس متوقف شده اما میدانیم که این وضعیت پایدار نیست اما در همین بازه زمانی آب و برق و تلفن گران میشود! اینها دقیقا نتیجه معکوس دارد. فکر میکنم این گزاره که این احساس به شکل حداکثری بین مردم وجود دارد اشتباه است.
حالا با این اوصاف چه اتفاقی در رابطه با تاب آوری میافتد؟ منتظر چه چیزی باید باشیم؟
ابهام همیشه اضطراب آور است. من نمیدانم چه اتفاقی قرار است بیفتد. و از طرفی هم از تکرار جنگ و گستردگی حملات هراس دارم. از این هراس داریم که این بار حملات از اماکن خاص به اماکن عمومی کشیده شود. همین ترس و اضطراب میتواند اختلالات روانی را میان مردم افزایش بدهد.
همین وضعیت را به نوعی دیگر در کرونا هم داشتیم.
و من یادم است که همان زمان هم رییس وقت سازمان نظام روانشناسی میگفت که ما باید منتظر سونامی اختلالات روانی باشیم. یک بخش ذات بحرانها همین است. وقتی طولانی میشود این آثار روانی در مردم بروز پیدا میکند. اینجا یک تفاوتی با جنگ هشت سالهمان داشت. جنگ هشت ساله عمدتا حول مرزها بود به این معنا که یک مرزی بود و جنگ تن به تنی شکل میگرفت. اما این جنگ کاملا متفاوت بود. خب وقتی ما میبینیم که ظرف چند دقیقه فرماندهان ارشد که قرار بوده حافظ امنیت ما باشند مورد حمله قرار میگیرند، این اضطراب قطعا تشدید میشود.
بروز این وضعیت در چه چیزی خواهد بود؟
احتمالا در مصرف مشربوات و مواد مخدر و افزایش خشونت تاثیراتش را خواهیم دید.
آماری نسبت به افزایش یا کاهش احتمالی این مصرف داریم؟
باید صبر کنیم. ببینید معمولا مکانیسمهای دفاعی که افراد در بحرانهای سخت نشان میدهند، بهویژه اگر محیط تابآور نداشته باشند، حمایتهای اجتماعی نداشته باشند و غیره پناه بردن به چیزهایی است برای فرار از آن شرایط. یکی از آنها میتواند موادمخدر یا الکل باشد. گاهی هم ممکن است آنها به سمت رفتارهایی بروند که به خودشان آسیب بزنند. برای اینکه فقط از آن شرایط به اصطلاح خلاصی پیدا بکنند. این موضوع محدود به کشور ما نیست و به نوعی در همهجای دنیا دیده میشود.
گستردگی بحران و پیامدهایی که برای افراد یا گروههای خاص دارد، شدت تاثیری را که میپذیرند متفاوت میکند ولی قطعا بحران کم و کوتاه هم آثار روانی به همراه دارد.
شبانهروزی کردن خطوط تلفن مشاوره حتما که راهکار کوتاهمدت خوبی است اما این وضعیت به نظر نمیرسد که کوتاه باشد. در این شرایط چه باید کرد که وضعیت تابآوری بهبود یابد؟
نقش خانوادهها در این شرایط مهم هستند. خود خانوادهها اگر پیش از بحران این آموزشها را دیده باشند، در شرایط بحران بهتر میتوانند مدیریت کنند.
اجازه بدهید یک نکته به نقل از خود شما عرض کنم و آن هم اینکه نهاد خانواده در طی دو دهه گذشته در ایران تغییرات بسیاری کرده و حتی در آمارها هم میبینیم نقش موثر خودش را از دست داده است.
معمولا نزدیکترین کسانی که کنارشان هستیم اعضای خانواده هستند. خود بحرانها این خلاهای خانواده را که شاهدش بودیم پر میکند. عرضم این است که نباید از آموزش خانواده در بحرانهای اینچنینی چشم بپوشیم. اتفاقا در شرایط بحران نزدیکترین کسان به افرادی که درگیر بحران هستند خود اعضای خانوادهاند. بعد از آن نقش مردم در محلات اهمیت پیدا میکند، زیرساختها اهمیت پیدا میکند. در همین دوران جنگ یکی از مسائل اصلی پناهگاهها بود. پناهگاهی که امن باشد. در مقطعی گفتند از مساجد و متروها استفاده شود اما میدانیم که هیچکدام از این دو نقطه هم امن نبود. واقعیت این است که علیرغم اینکه چند دهه است منتظر جنگیم اما هیچ آمادگی برای عوارض روانی آن نداشتیم.
خب با توجه به این مصداقها اینکه امنیت سایبری نداریم، پناهگاه نداریم و خیلی هم احساس نمیکنیم که پشتمان پر است و بنابراین شاخص امنیت روانی جامعه احتمالا رو به افول است.
ببینید من فارغ از نگاههای سیاسی معمول عرض میکنم و میدانیم که که جنگ آثار و پیامدهای اقتصادی هم دارد. اما من فکر میکنم تاثیرات روانی آن بدتر از آثار اقتصادی است. همین حالا با فعال شدن مکانیسم ماشه تبعات روانی آن را میشود در مردم دید.
البته که ترسیدن طبیعی است، یک واکنش طبیعی نسبت به هر بحرانی است. اما این وضعیت نگرانیها را بیشتر میکند. وقتی من در حوزههای مختلف نگرانم، نگران اطلاعات شخصی خودم هستم، نگران سرمایهام هستم، نگران عزیزانم هستم، نگران شغلم هستم و با این اوصاف چندان نمیتوان به تابآوری باوری داشت. در این شرایط البته که نیاز مردم به دسترسی حمایت روانی بیشتر میشود.
اما آیا این کافی است؟
خیر. چون اگر جنگ گسترش پیدا بکند، هم زیرساختهای ما نیاز به توسعه و تقویت دارد هم نیروی انسانی بیشتری را باید به کار بگیریم تا بتوانیم پاسخگوی سوالات یا مشکلات مردم باشیم. در این میان نگرانی های دیگری مثل دارو هم وجود دارد.
بیمار خاص باید به داروهای خاصی دسترسی داشته باشد. حالا با فعال شدن مکانیزم ماشه احتمال قطع شدن یا کمبود شدید دارو هم وجود دارد.
نظر شما