وقتی دختران ایران باستان حق گزینش همسر داشتند
در ایران باستان، دختران از آزادی و حق قابل توجهی برای گزینش همسر برخوردار بودند و منابع معتبر دینی، حقوقی و شاهنامهای این واقعیت را مستند کردهاند. بررسی این موضوع نشان میدهد هم آیین زرتشتی و هم متون حقوقی ساسانی و حتی روایتهای شاهنامه، بر استقلال نسبی بانوان ایرانی در انتخاب همسر تأکید داشتهاند.
آگاهی از تاریخ اجتماعی ایران، بهویژه جایگاه زن و حقوق او در ادوار کهن، همواره موضوعی بحثبرانگیز و آمیخته با روایتهای پراکنده، برداشتهای ایدئولوژیک و گاه کلیشههای رایج بوده است. یکی از مهمترین حوزههایی که فهم درست آن میتواند بخشی از این تاریکی و سوءبرداشتها را کنار بزند، مسئلۀ «حق گزینش همسر برای دختران» در ایران باستان است؛ حقی که برخلاف تصور برخی، در متون دینی، ادبی و حقوقی کهن ایران، نشانههای روشنی از پذیرش و رسمیت آن دیده میشود. اگر چه این حق در گستره تاریخ ایرانزمین همواره یکسان نبوده و بسته به دورهها و ساختارهای اجتماعی تغییر کرده است، اما آنچه در منابع اصیل بر جای مانده، تصویری متفاوت از آن چیزی است که برخی میپندارند. نخستین جرقه این تصویر را باید در کهنترین بخش اوستا، یعنی گاثاها، جستوجو کرد؛ همان سرودهایی که بنا بر باور زرتشتیان، سخنان مستقیم اشوزرتشت است. در هات ۵۳ بند ۳، زرتشت در خطاب به دختر جوان خود، نکتهای بنیادین و سرنوشتساز را یادآور میشود: دختر باید همسر آیندهاش را با خرد خود انتخاب کند. این توصیه، اگرچه در ظاهر یک جمله ساده است، اما از نظر فلسفۀ اجتماعی گاثایی معنایی عمیق دارد؛ زیرا در دستگاه اندیشه زرتشت، «گزینش» و «مسئولیتپذیری فردی» اصل اساسی است. همانگونه که انسان در گزینش میان نیکی و بدی آزاد و مسئول است، در امر ازدواج نیز، که یکی از مهمترین تصمیمهای اخلاقی و اجتماعی زندگی است، باید با خرد، آگاهی و اراده خود اقدام کند. این جمله به مرور زمان چنان اعتبار یافت که در آیینهای گواهگیری و مراسم ازدواج زرتشتی بر دختر خوانده میشد تا یادآور شود که او حق انتخاب دارد و این انتخاب باید عقلانی و آگاهانه باشد.
اگر از عرصه متون دینی به حوزۀ ادب حماسی قدم بگذاریم، شاهد نمونههای روایتپردازانهتری از این حق خواهیم بود؛ روایاتی که در شاهنامه فردوسی، بهعنوان مهمترین سند هویت فرهنگی ایرانیان، بازتاب یافته است. نکتهای که در بسیاری از داستانهای عاشقانه شاهنامه چشمگیر است، این است که برخلاف تصور رایج که زن را در گذشته موجودی منفعل و بیاختیار میپندارد، در شاهنامه بارها دختران و زنان هستند که گام نخست را به سوی عشق و انتخاب همسر برمیدارند. داستان دلدادگی رودابه و زال از زیباترین نمونههاست؛ رودابه، دختر مهراب، از پشت بام کاخش، زال را میبیند و دل در گرو او مینهد و خود آغازگر رابطه میشود. در این داستان، رودابه نهتنها عشقش را پنهان نمیکند، بلکه با شجاعت، ندیمگان را واسطه میکند تا زال را به قصر دعوت کنند و سرانجام نیز در برابر مخالفتها و دشواریها بر انتخاب خود پای میفشارد. این پافشاری، از رودابه شخصیتی فعال و تصمیمگیر میسازد، نه چهرهای تسلیمشده در برابر اراده مردان.
اما یکی از روایتهایی که در دل شاهنامه اهمیت ویژهای دارد، داستان مادر سیاوش است. هنگامی که دو پهلوان بلندمرتبه ایران، توس و گیو، خواستگار او میشوند و او را نزد کاووس میبرند تا میان این خواستگاران داوری کند، مادر سیاوش در کمال آزادی، کاووس را برمیگزیند و با ابیاتی روشن، سبب انتخابش را بیان میکند: «چنین داد پاسخ چو دیدم ترا / ز گردنکشان برگزیدم ترا». او با صراحت میگوید که با دیدن کاووس خود او را انتخاب کرده است، نه اینکه صرفاً پذیرنده حکم پدر یا شاه باشد. این روایت، بار دیگر نشان میدهد که فردوسی، که خود با آگاهی از فرهنگ ایران پیش و پس از اسلام منظومهاش را سروده، زن را نه مهرهای بیاختیار، بلکه انسانی صاحب رأی و حق انتخاب تصویر میکند.
با همه اهمیت این روایتها، هنوز ممکن است عدهای بگویند که شاهنامه اثری ادبی است و نمیتوان به استناد آن، از قوانین اجتماعی سخن گفت. پاسخ این است که گرچه شاهنامه اثر ادبی و حماسی است، اما بهعنوان گنجینۀ آداب، رسوم و اخلاق ایرانیان، نشانههای مهمی از فرهنگ اجتماعی و نگاه به جایگاه زن را در خود دارد. با این حال، برای تکمیل تصویر، باید به متون حقوقی و رسمی نیز مراجعه کرد. در میان این اسناد، کتاب «ماتیکان هَزار دادِستان» از دوران ساسانی، ارزشی بیبدیل دارد. این کتاب مجموعهای از قوانین، رأیها و داوریهای حقوقی است و یکی از روشنترین منابع برای شناخت نظام قضایی، اجتماعی و خانوادگی ایران در اواخر دوران ساسانی است. بند X+75 XL 11 این متن، نمونهای شگفتانگیز از احترام به ارادۀ زنان – حتی زنان اشرافزاده – در گزینش همسر است.
در این بند آمده است که اگر دو نفر بر بردهای سردار باشند، یعنی هر دو مالک او باشند، و یکی از آنان از مالکیت خود بگذرد، دیگری نیز باید از مالکیتش بگذرد و در نتیجه، برده آزاد میشود. سپس بیان میکند که اگر همسر این برده، از گروه ویسپوهرکان باشد – یعنی از خاندان شاهی یا اشراف – آن مرد آزادشده به گروه طبقاتی زن خود خواهد پیوست. فراتر از این جنبه حقوقی، بخش مهم این بند در پیام اجتماعی آن نهفته است: در ساختار طبقاتی سختگیر جامعۀ ساسانی، که طبقات اجتماعی (روحانیون، جنگاوران، دبیران و پیشهوران، و در رأس آن خاندانهای اشرافی و شاهزادگان) مرزهای دقیق و غیرقابلنفوذ داشتند، این بند نشان میدهد که زنی از طبقۀ ویسپوهرکان میتوانست بنا به ارادۀ خود، مردی را برای همسری برگزیند که نهتنها از طبقه او نبود، بلکه برده و اسیر دو نفر دیگر از کشوری بیگانه محسوب میشد. بدین معنا، عشق، اراده و گزینش زن چنان محترم شمرده میشد که ساختار حقوقی برای آن راهی مییافت تا مرد، به سبب ازدواج با زن، نه تنها آزاد شود، بلکه به طبقۀ همسرش ملحق گردد.
در نظر بگیریم که شاهزادگان ساسانی در جامعهای بهشدت طبقاتی زندگی میکردند و ازدواج آنان معمولاً با انگیزههای سیاسی و در میان خاندانهای صاحبقدرت انجام میشد. حال آنکه این بند قانونی نشان میدهد که ارادۀ شخصی زن، حتی در چنین سطحی، میتوانست فراتر از قاعدههای اجتماعی عمل کند. این موضوع، نه تنها نشانۀ حق انتخاب زن است، بلکه در حکم قدرت اجتماعی و حقوقی او نیز معنا مییابد. زیرا در عمل، این ازدواج نه فقط تقدیر شخصی زن را رقم میزد، بلکه جایگاه اجتماعی مرد و ساختار طبقاتی خانواده را نیز دگرگون میکرد. از این منظر، ارزش این بند قانونی، تنها در گوشهای از حقوق خانواده نیست، بلکه سندی از پذیرش نقش انتخابگر و تعیینکنندۀ زن ایرانی در سرنوشت شخصیاش، حتی در سختترین دورههای طبقاتی تاریخ ایران است.
اگر این شواهد را کنار یکدیگر قرار دهیم، تصویری قابلتوجه به دست میآید. از یکسو آموزۀ زرتشت در گاثاها، بر حق انتخاب آگاهانه و خردمندانه تأکید میکند؛ از سوی دیگر، ادبیات حماسی ایران، این حق را در قالب داستانهایی زنده، جذاب و ماندگار روایت میکند؛ و در نهایت، متون حقوقی دوران ساسانی نشان میدهند که این حق، تنها در سطح آرمان و روایت نبوده، بلکه در قالب قانون نیز به رسمیت شناخته شده است. البته نباید این واقعیت را نادیده گرفت که شرایط اجتماعی ایران در دورههای تاریخی مختلف، متأثر از عوامل سیاسی، اقتصادی، مذهبی و فرهنگی، دستخوش تغییر شده است و جایگاه زن و میزان اختیار او نیز گاه تقویت و گاه تضعیف گردیده است. اما وجود چنین شواهدی نشان میدهد که در بخشهای مهمی از تاریخ ایران، بهویژه در دورههای کهن، زن نه تنها مورد احترام بود، بلکه اختیار او در گزینش همسر، بخشی از فرهنگ و حتی قانون به شمار میآمد.
این نکته حتی میتواند پاسخی باشد به برخی تصورات تقلیلگرایانه که میکوشند تاریخ ایران را با معیارهای سطحی یا روایات تحریفشده قضاوت کنند. وقتی در متنی مانند گاثاها، کهنترین متن ایرانی، سخن از ضرورت گزینش آزادانه همسر برای دختر گفته میشود، این سخن از دل فرهنگی برآمده که انتخاب را فضیلتی دینی و اخلاقی میدانسته است. هنگامی که در شاهنامه رودابه، تهمینه، منیژه و دیگر زنان در جایگاه تصمیمگیرنده ظاهر میشوند، این تنها خیالپردازی شاعر نیست، بلکه انعکاس فرهنگی است که فردوسی آن را پاس داشته. و وقتی در دادنامههای رسمی ساسانی، حق زن برای ازدواج با مردی خارج از طبقه اجتماعی خود و حتی با فردی برده ثبت میشود، باید پذیرفت که این حق نه فقط یک ارزش فرهنگی، بلکه یک اصل حقوقی نیز بوده است.
شاید زیباترین نکتۀ نهفته در این مجموعه شواهد، آن باشد که آزادی زن در انتخاب همسر، نه یک امتیاز بیریشه و وارداتی، بلکه بخشی از تفکر و هویت فرهنگی ایرانزمین است. این آزادی، البته به معنای نبود محدودیتها در همه دورهها نیست، اما نشان میدهد که ریشههای آن عمیقتر و کهنتر از آن است که برخی تصور میکنند. آگاهی از چنین حقایقی، نهتنها خواننده امروزی را با گذشته خود آشتی میدهد، بلکه میتواند الهامبخش نگاه منصفانهتری به نقش زن در تاریخ ایران باشد؛ نقشی که هرچند گاه در غبار زمان کمرنگ شده، اما هرگز از میان نرفته است.
نظر شما