پشت‌پرده میانجی‌گری چین

جنگ ایران و اسرائیل؛ چرا پکن فقط نظاره‌گر ماند؟

در پی جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل، چهره واقعی بازیگران منطقه‌ای و قدرت‌های جهانی آشکار شد: آمریکا همچنان بازیگر اصلی و تعیین‌کننده باقی ماند، در حالی که چین صرفاً به مواضع لفظی بسنده کرد و ضعف خود در کنشگری عملی را نمایان ساخت. این تحولات نشان داد که در رقابت قدرت‌های بزرگ، تنها قدرت سخت و اراده عملی سرنوشت بحران‌ها را رقم می‌زند و سیاست‌های نمادین کافی نیستند.

 

گرانتر املی، کارشناس ارشد مسائل بین الملل موسسه واشینگتن برای سیاست خاور نزدیک

  به گزارش  فارن پالیسی، تهاجم هوایی اسرائیل علیه ایران همه بازیگران منطقه‌ای را ناگزیر ساخت تا مواضع واقعی خود را عیان کنند. اسرائیل با حداکثر توان وارد عمل شد و تهاجمی سنگین از طریق نیروی هوایی به راه انداخت؛ در حالی که پایتخت‌های عرب حوزه خلیج فارس با احتیاط به سوی بی‌طرفی گرایش یافتند و واشنگتن بار دیگر نشان داد که همچنان بازیگر اصلی و تعیین‌کننده صحنه است. در این میان، پکن تنها به انتشار بیانیه‌های رسانه‌ای بسنده کرد و سیاستش در قبال خاورمیانه عملاً به لفاظی‌های فاقد اقدام عملی فروکاسته شد.

جنگ دوازده روزه ایران و اسرائیل؛ زنگ خطر برای محاسبات تایوانی چین

اکنون و با فرونشستن غبار این تقابل، پیام کلیدی نبرد اخیر برای چین، فراتر از مرزهای خلیج فارس قابل مشاهده است. این رویارویی کوتاه‌مدت بار دیگر یکی از اصول بنیادین استراتژیست‌های چینی را تأیید کرد: در رقابت میان قدرت‌های بزرگ، این قدرت سخت است که سرنوشت بحران‌ها را تعیین می‌کند. با این حال، ورود ناگهانی ایالات متحده به جنگ ایران و اسرائیل، محاسبات پکن را درباره سناریوی تایوان پیچیده‌تر می‌سازد.

در بحران تنگه تایوان، ممکن است رئیس‌جمهوری غیرقابل پیش‌بینی مانند دونالد ترامپ، حتی سریع‌تر و شدیدتر از آنچه برنامه‌ریزان چینی انتظار دارند، وارد عمل شود؛ یا حتی یک رئیس‌جمهور میانه روتر، ناگهان موضع خود را تغییر دهد و در دفاع از تایوان دست به اقدام بزند؛ به‌ویژه اگر این جزیره بتواند ضربه نخست چین را پشت سر بگذارد و افکار عمومی آمریکا در حمایت از تایپه بسیج شود. به عبارت دیگر، حتی اگر چین در یک حمله برق‌آسا بتواند تایوان را تصرف کند، ایالات متحده همچنان می تواند یک بازیگر  باقی بماند.

این واقعیت باید برای شی جین‌پینگ، رئیس‌جمهور چین هشداری جدی باشد؛ هرچند بعید است چنین تلقی شود. اعتماد بیش از حد، قدرت‌های تجدیدنظرطلب مشابه چین و روسیه را به سوی قمارهای پرریسک سوق می‌دهد؛ و اگر پکن نیز دل‌خوش به تبلیغات نظامی خود بماند، چه بسا با سرنوشتی مشابه روبه‌رو شود.

پشت‌پرده امنیت خاورمیانه؛ پکن، بازیگرِ منفعل یا میانجیِ واقعی؟

برای رهبران کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، جنگ ۱۲ روزه بار دیگر اثبات کرد که تنها ایالات متحده قادر است واقعیت‌های میدانی را دگرگون سازد. تلاش این کشورها برای نزدیکی به پکن، تا حد زیادی ریشه در این تصور داشت که واشنگتن علاقه و تعهد خود به منطقه را کاهش داده است. چین نیز با بهره‌گیری از این فضای خلأ، در سال ۲۰۲۳ نقش میانجی توافق میان عربستان و ایران را ایفا کرد، زمینه بازگشایی سفارت‌ها را فراهم ساخت و به حملات نیابتی علیه تأسیسات نفتی خلیج فارس پایان داد.

پکن این موفقیت را نشانه‌ای از توانمندی خود به‌عنوان یک میانجی بی‌طرف و نخستین دستاورد بزرگ برای «ابتکار امنیت جهانی» معرفی کرد؛ ابتکاری که محور آن بر حفظ حاکمیت دولت‌ها استوار است و عمداً از مناقشات غربی درباره حقوق بشر و اصلاحات عبور می‌کند. این توافق بیش از هر چیز نماد ورود رسمی چین به نقش یک بازیگر امنیتی در منطقه بود؛ نقشی که ابتدا با تجارت و سپس با دیپلماسی تثبیت شد.

با این حال، رخدادهای اخیر نشان دادند که وعده‌های چین تا چه اندازه شکننده است. بی‌تردید، مواضع تند لفظی پکن علیه اسرائیل پس از حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ حماس، بازتاب گسترده‌ای در افکار عمومی جهان عرب داشت؛ اما قمارهای بزرگ‌تر چین عمدتاً از سطح مانورهای رسانه‌ای و نمایشی فراتر نرفت. میزبانی از گروه‌های رقیب فلسطینی، هرگز به وحدت آن‌ها منجر نشد و سلسله ابتکارهای صلح‌جویانه چین به هیچ راه‌حل ملموسی نینجامید.

همزمان، هنگامی که حوثی های یمن در اواخر ۲۰۲۳ مسیر دریایی دریای سرخ را مسدود کردند، پایتخت‌های منطقه چشم‌انتظار دخالت پکن بودند؛ اما چین تنها برای کشتی‌های خود مسیر امن فراهم کرد و دیگران را ناگزیر ساخت با صرف هزینه بیشتر، مسیر آفریقا را انتخاب کنند.  ناوگان دریایی چین حتی در مواقعی به درخواست کمک کشتی‌های غیرچینی که هدف حملات حوثی‌ها قرار گرفتند، واکنشی نشان نداد و همین امر، این حقیقت را آشکار ساخت که پکن به جای تامین امنیت جمعی منطقه، تنها در پی تامین منافع خود است.

چین سال‌هاست نزدیک به ۹۰ درصد نفت خام ایران را خریداری می‌کند؛ نفتی که عمدتاً از طریق انتقال کشتی به کشتی و پالایشگاه‌های کوچک، با هدف دور زدن تحریم‌ها و اغلب با تخفیف‌های قابل توجه، وارد این کشور می‌شود. در مقابل، پکن برای ایران در مجامع بین‌المللی پوشش دیپلماتیک فراهم کرده و مطابق برخی شواهد، سوخت موشک‌های بالستیک و قطعات پهپادهای ایرانی را نیز تأمین کرده است. این توافق برای هر دو طرف سودآور بود: چین با ذخیره نفت ارزان، یک اهرم ضدآمریکایی در منطقه به دست آورد و تهران نیز از حمایت پکن برخوردار شد. با این حال، حمله اسرائیل دیپلماسی چین را به نظاره‌ای منفعلانه تبدیل کرد و شکنندگی شراکتی را که بر پایه تخفیف و انکار شکل گرفته بود، به‌خوبی عیان ساخت.

دومینوی تردید و قمار؛ قفل امنیتی پکن در آزمون تایوان

نتیجه چنین رویکردی، تقویت این برداشت بود که چین بیشتر به سخن‌وری و موضع‌گیری‌های پرطمطراق تمایل دارد تا کنشگری جدی و مؤثر. تحولات اخیر همچنین آشکار ساخت که ائتلاف چین – روسیه به رهبری پکن، همچنان از نظر هماهنگی عملیاتی، لجستیک و مهم‌تر از همه اعتماد سیاسی، دچار ضعف است. پیام واضح برای رهبران کشورهای خلیج فارس و به‌ویژه تایپه این است: با شروع یک جنگ، وعده‌های بزرگ چین و متحدانش رنگ می‌بازد.

این ضعف، هشداری جدی در خود دارد: هرگونه اقدام خصمانه علیه تایوان می‌تواند با واکنش  ایالات متحده روبه‌رو شود. اگرچه ترامپ خود را چهره‌ای صلح‌طلب معرفی می‌کند، اما نشان  داده که وقتی اعتبار آمریکا و منافع متحدانش در معرض تهدید قرار گیرد، او از توسل به قدرت نظامی ابایی ندارد. پیام ماجرا برای چین روشن است: حتی اگر واشنگتن در آغاز یک بحران دچار تردید باشد، فشار به‌موقع کنگره، پنتاگون یا افکار عمومی می‌تواند رئیس‌جمهور آمریکا را به سمت مداخله سوق دهد.

هرچند جنگنده‌های جی ۱۰ و یگان‌های پهپادی پیشرفته چین هنوز با سطح عملیاتی و اثبات‌شده ترکیب نیروهای آمریکا و اسرائیل برابری نمی‌کنند، اما بی‌تردید نسبت به ناوگان قدیمی اف-۱۶ و میراژ تایوان برتری محسوسی دارند. برای پکن، هر رزمایش جدید حلقه محاصره پیرامون تایوان را تنگ‌تر و هر سلاح تازه، شکاف کیفی با رقبای منطقه‌ای را عمیق‌تر می‌سازد؛ نشانه‌ای روشن که در دوئل میان سخت‌افزار و نیروی انسانی، کفه ترازو به نفع چین سنگین‌تر شده است. اکنون چین باید انتخاب کند.

 

منبع: فرارو
ارسال به دیگران :

نظر شما

تازه